تصورات غلط افراد در مورد رشد
تصور خیلی از افراد اینه که افرادی که در بسیاری از زمینهها رشد و پیشرفت میکنن، حسوحال خوبی دارن، دائم در حال تلاشن و روزبهروز به اهدافشون نزدیکتر میشن، افراد خاصی هستن که از روز اول به همین شکل متولد شدن! خیلی از افراد اینطور فکر میکنن که چون زمان زیادی رو از دست دادن، اتفاقات تلخی رو در زندگی تجربه کردن، اشتباهات زیادی مرتکب شدن و یا دچار شکستهایی شدن، دیگه توان تغییر شرایط رو ندارن؛ خیلیها هم انگیزهای برای ایجاد تغییر ندارن و رسیدن به حسوحال خوب رو هدفی دور و دراز میدونن که دستیابی بهش از نظرشون خیلی امکانپذیر نیست.
رشد آروم صورت میگیره!
نکتهای که بسیار مهمه اینه که باید بدونیم که ما بهصورت ناگهانی و در یک لحظهی خاص به شرایط امروز (چه خوب باشه و چه بد) نرسیدیم. مجموعهای از انتخابها و اقدامات کوچک و بزرگِ ما دستبهدستِ هم دادن و ما رو به فردی که الان هستیم _با باورها، عادات، احساسات و شخصیت مشخصی که داریم_ تبدیل کردن. اگه به گذشته نگاهی بندازیم، نمیتونیم بهطور واضح، مشخص و دقیق بگیم که در کدوم زمان، من از مسیرم منحرف شدم و به جای رشد، افت کردم. درسته که ممکنه اتفاقات خاصی در گذشتهی هرکدوم از ما وجود داشته باشه که نقطهی عطفی در زندگیمون باشن، اما واقعیت اینه که ما بهمرور و در طی روزها، هفتهها و ماهها تغییر کردیم. بهطوری که خیلی وقتها نه خودمون و نه حتی اطرافیانمون متوجه این تغییرات نمیشن!
وقتی ما بهمرور در زمینههای مختلف زندگیمون (سلامتی، اخلاق، روابط، تحصیل، کسبوکار و…) افت میکنیم و به شرایط نامناسبی میرسیم، چرا باید “انتظار” داشته باشیم که یکشبه رشد محسوس و تغییرات مثبتِ ناگهانی داشته باشیم؟!
اصلیترین مانع رشد و پیشرفت
“انتظارات بیجا از خود” اصلیترین عاملِ کنار کشیدن افراد از مسیر رشد و پیشرفته. انتظارات غیرمنطقی باعث میشن که کوچکترین لغزشی، باعث بشه که فرد برای همیشه از مسیرش کنار بکشه. اگه همهی ما به معنای واقعی درک کنیم و بپذیریم که:
- ما حق داریم که گاهی حسوحال انجام کاری رو نداشته باشیم!
- محیط و اتفاقات پیرامونمون بر روی ما و عملکردمون تاثیر میذارن و نمیتونیم بر همه چیز کنترل داشته باشیم!
- گاهی از نظر جسمی توان لازم رو برای داشتنِ یه عملکرد خیلی خوب رو نداریم!
- شکست (چه بزرگ و چه کوچکش) بخش جداییناپذیر زندگی ما هستن و نباید شکست رو آخر داستان بدونیم!
- ما مخلوقی جداگانه با غمهای عجیب و متفاوت از دیگران نیستیم!
- دیگران اونقدر که ظاهر زندگیشون نشون میده شاد و شنگول و بیغم نیستن که ما با مقایسه کردن خودمون باهاشون، احساس ضعف کنیم!
- زندگی همیشه روی سخت و خشنش رو به ما نشون نمیده! البته به شرطی که ما در یک نقطه بیتحرک باقی نمونیم!
با پذیرفتن این موارد که خیلیهاشون هم از بدیهیات زندگی هستن، میتونیم برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگیمون آماده بشیم. برای شروع یک فصل جدید در زندگی، 7 نکته رو در ادامه آوردم. این نکات حاصل چندین سال تجربهی ارتباط مستمر با افراد مختلف بوده و بارها خودم در زندگی تاثیرشون رو دیدم:
1. نحوهی گذر زمان و عمرمون رو به معنای واقعی درک کنیم و اجازه ندیم چراغ خاموش بگذره!
زمان، اون چیزی که ساعتهای رو دیوار خونمون بهمون نشون میده نیست! گول اون ساعتها رو نخورید! زمان و عمر ما بر روی یک خط راست، بدون لحظهای درنگ، درحال طی شدنه؛ هیچوقت هم برنمیگرده! هر ثانیهای که میگذره به تاریخ میپیونده! زمان و عمر ما مثل یک ساعتِ شنیه که هر دونهی شنی که از بالا به پایین میفته، دیگه هیچوقت به جای اولش برنمیگرده. از این لحظه تا زمانی که شما میتونید در این دنیا نفس بکشید، محبت کنید، کارهای بزرگ و ماندگار انجام بدید، عشقوحال کنید، با کسایی که دوست دارید صحبت کنید، زیباییهای این جهان رو ببینید و …، n ساعت وقت دارید و یک ساعت دیگه میشه n-1 ساعت! قدر تکتک لحظات زندگیمون رو بدونیم.
2. برای شناخت خودمون وقت بذاریم، خودمون رو در معرض تجربهها و چالشهای جدید بذاریم و برای کشف سرزمینهای ناشناختهی درونمون انرژی صرف کنیم.
تقریباً با اطمینان میشه گفت که همهی ما استعدادها و تواناییهایی داریم که روحمون هم ازشون خبر نداره! حقیقتِ تلخ اینه که سیستمِ آموزشیِ ما و عملکرد مسئولین در زمینهی آموزش و شکوفاییِ افراد، به معنای واقعیِ کلمه یک “فاجعهی تمام عیاره”! عملکرد این سیستم بیشتر شبیه یک دستگاهِ ویرانگر اعتمادبهنفس و استعدادهای افراده. آیندهی خودمون رو به اتفاقات مدرسه و دانشگاه محدود نکنیم! خودمون، هوشها، استعدادها و تواناییهامون رو کشف و تقویت کنیم و سرنوشت خودمون رو به دست سیستم آموزشیِ بیمار و بیدروپیکر و سیاستگذاران و مجریانِ عموماً بیدغدغه و ناآگاهش نسپریم.
3. برای یادگیری، افزایش دانش و مهارتهامون برنامهریزی داشتهباشیم و زمان، پول و انرژی براش صرف کنیم.
شرطِ لازم، اساسی و بدون جایگزین برای پیشرفت در هر زمینهای، بدون تردید “یادگیری” هست. ما باید یاد بگیریم چطور حرف بزنیم، چطور پول دربیاریم، چطور عشق بورزیم، چطور با یک کودک رفتار کنیم، چطور زمانمون رو مدیریت کنیم، چطور آشپزسی کنیم، چطور موانع ذهنی رو از بین ببریم، چطور با خودمون آشتی کنیم و… . روشهای مختلفی برای یادگیری هرکدوم از این موارد وجود داره که خیلیهاش هزینهی مالی هم نداره. کسی که تصور کنه نیازی به یادگیری نداره، زندگی رو برای خودش و اطرافیانش تلخ میکنه؛ چون با سعیوخطا کارهاش رو پیش میبره و به خودش و دیگران آسیب میزنه.
4. در طول هفته حتماً زمانهایی رو برای ورزش کردن کنار بذاریم.
هدف از ورزش، صرفاً رسیدن به تناسب اندام، لاغر و یا خوشتیپ شدن نیست! ورزش میتونه نشاط، انرژي مثبت و حس خوبی رو به ما هدیه بده که عملکرد و بازدهی ما رو در جنبههای مختلف زندگیمون کاملاً بالا میبره. خیلی از افراد به بهانههای مختلف بسیار کم تحرک هستن. حداقل کاری که میشه انجام داد اینه که بخشی از مسیرهای روزانهمون رو پیاده بریم و در منزل چند حرکت سبک ورزشی رو یاد بگیریم و بهطور منظم انجام بدیم.
5. در روابطمون قدردان، صبور و مهربانتر باشیم.
اگه نگاهی به اطرافمون بندازیم متوجه میشیم که متاسفانه دقیقاً در لحظهای که حتی تصورش هم نمیکنیم ممکنه افرادی رو برای همیشه ازدست بدیم. این چیزی نیست که بشه ساده ازش گذشت! بوکوفسکی میگه که:
“ما همه خواهیم مرد؛ همهی ما! عجب سیرکی!
همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم!”
سعی کنیم بیشتر از همیشه از کسایی که دوسشون داریم قدردانی و بهشون محبت کنیم. اجازه ندیم غافلگیرِ بازیهای روزگار بشیم و کسایی که لایق دوست داشتن هستن رو از دست بدیم درحالیکه عشق و علاقهمون رو بهشون نشون ندادیم!
6. به قدرتِ قلم ایمان بیاریم! نوشتنِ اهداف، برنامهها، ایدهها و نگرانیها رو به یک عادت همیشگی برای خودمون تبدیل کنیم.
نوشتن، آرامش رو به ما هدیه میده! به ذهن ما نظم میبخشه و بسیاری از موانع ذهنی رو از بین میبره و به معنای واقعی میتونه کیفیت زندگی ما رو تغییر بده. یه دفترچه یادداشت داشته باشید و هرشب برنامهی روز بعدتون رو بنویسید و اونا رو اولویت بندی کنید. هر زمانی که احساس بدی داشتید شروع کنید و هر چیز کوچیک و بزرگی که ذهنتون رو درگیر کرده رو کاغذ اسیر کنید و برای رفعِ هرکدوم از موانع ذهنی، در مقابلش یک راهکار به خودتون بدید. اگه امتحان کنید، قطعاً از این که تا الان این کارها رو انجام ندادید، ناراحت خواهید شد!
7. انقدر این حرف رو شنیدیم که دیگه انگار تاثیری رومون نداره ولی باز هم میگم: کتاب بخونیم!
به عنوان کسی که در دوران کودکی، اطرافم افرادِ کتابخون زیادی نبود و خودم کتاب خوندنِ منظم رو تا حدی دیر شروع کردم، اگر از من بپرسن که بزرگترین معجزهی زندگیت چیه؟ بدون لحظهای درنگ جواب میدم: “تاثیری که خوندنِ کتاب روی من گذاشت قطعاً بزرگترین معجزهی زندگیِ منه!”
کتاب، تنهاییِ ما رو پر نمیکنه، بلکه به ما میفهمونه که ما همیشه تنها هستیم و بهمون یاد میده که چطور از تنهایی خودمون لذت ببریم؛ ذهنِ ما رو فعال و خلاقیتمون رو قلقلک میده؛ ما رو به خودمون معرفی میکنه؛ ما رو آروم میکنه؛ تفسیر اتفاقات زندگیمون رو تغییر میده و خشم ما رو کنترل میکنه. پادزهرِ حرفهای سمیایه که میشنویم و زنجیرهایی که به پامون بسته شده رو خُرد و ما رو رها میکنه؛ معنای کلمات و زیبایی پدیدهها رو تغییر میده. به ما قدرت میده و ما رو به معنای واقعی متحول میکنه.
برای شروع مطالعه، سراغ هر کتابی نرید. خیلی مهمه که ابتدا عادتِ مطالعه رو در درون خودتون تثبیت کنید و بعد برید سراغ کتابهای مختلف.
با خوندن این 7 نکته قرار نیست معجزهای رخ بده اما به اجرای این 7 نکته و تثبیت این عادتهای مثبت، بدون تردید خیلی زود سروکلهی تاثیرات مثبتشون در زندگیتون پیدا خواهد شد. اگه نکته، نظر یا پیشنهادی در این موارد دارید، برامون کامنت کنید. ارادت!